انگار همین جا نشسته. درست کنار پنجره رو به رودخانه...
دف می زند، شعر می خواند،‌ می رقصد و می رقصاند
دیوانه می کندم...
آدم باید دیوانه باشد اگر دیوانه نشود...
می خوانمش، دلم بارها می لرزد.
لبخند روی لبم می نشیند و اشک در چشمم حلقه می زند...نه! از چشمم فرو می ریزد!
دلم می خواهد کلمه شوم و در آغوش شعرش جاری شوم
چه حسی در عمق نگاهش موج می زند و چه دردی در سکوتش پنهان می شود!

از نردبام آسمان بالا رفت
از ماه هم بالاتر
رفت و رفت تا ستاره شد
خوش به حال زمین! تنها سیاره ای که ستاره می آفریند!

زلیخای دلم امشب بی قرار است!
ببار باران
امشب فرشته ها "یوسفمان" را بردند....

***

ببخشید اگر کلامم گسسته است
صد بار نوشتم و پاک کردم!
باور کنید کم آوردم...

سی و سومین سالگرد پرواز فردوسی شعر خوانسار، شاعر شیرین سخن استاد یوسف بخشی خوانساری تسلیت باد!
روحش شاد و یادش همیشه در دلها جاودانه باد

....
ز شعر دلکشم هر کی که دینه
ز سرمسی نشاط و کام گیرو

اگه شعر من اندی دلنشینو
از اینو کز تو هی الهام گیرو

------------------

پ. ن :

استاد بخشی در راسخون
استاد بخشی در ویکی پدیا
چند شعر از استاد بخشی

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۲ |