بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رفص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست

نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار
خوش به‌حالِ روزگار

سلام. قبل از هر چیز باید ضمن عرض تبریک حلول سال جدید خدمت تمامی خوانندگان خوب این وبلاگ به ویژه همشهریان خوب خوانساری در سراسر جهان از عنایت همه عزیزانی که نسبت به این کمترین، محبت داشتند و با ارسال پیامک و ایمیلهای پر مهر یا به صورت تلفنی بنده رو مورد لطف قرار دادند صمیمانه تشکر کنم.
---------

نیمروز دیروز سال ۹۱  به پایان رسید! و آخرش نفهمیدیم که نصف دیگرش رو پای ۹۱ باید نوشت یا ۹۲. البته سوال دیگری که ذهنو درگیر می کنه اینه که بالاخره تکلیف متولدین این روز (۳۰ اسفند)چی میشه؟ جشن تولدشون رو باید ۲۹ اسفند بگیرن یا اول فروردین؟!

بالاخره بعد از این همه انتظار سال ۹۲ هم اومد! الهی شکر. شروعش بد نبود. لااقل مثل سال گذشته غم انگیز نبود. فرصتی بود برای دیدن اونایی که یک ساله سیر نتونستم ببینمشون. کسایی که شاید به دلیل گرفتاریهای کاری روزمره وقت چندانی دست نمی داد که جز یه سلام و احوال پرسی سریع باهاشون حرفهایی دیگه داشته باشم. حداقلش اینه که امروز کسی یادش نبود از اقتصاد و سیاست و عمران شهری و این جور مباحثی که عمدتاً توی گفتگو با مردم راجع بهش بحث می شه، حرف بزنه. کلاً همه حرفها بهاری -البته نه از نوع خاص اون!- بود.
عید یک فرصت طلایی واسه تجدید دیدارها و زنده کردن خاطره های قدیمیه. یادش بخیر خونه پدربزرگ. خدا بیامرزدش. هنوز تیزی ته ریشش موقع روبوسی رو صورتم حس می کنم. یاد اون اسکناسهای ده تومنی که بهمون عیدی می داد بخیر. خدابیامرز اگه اعتراض می کردی که کمه همونم می خواست پس بگیره و می گفت: بچه نباید اینقدر رو داشته باشه!!!
آخی... یاد مادر بزرگ (مادری) بخیر! روحش شاد باشه. تا وانشون ۵ نفره با موتور می رفتیم! بابا جلو، ما سه تا برادر وسط و مادر آخر می نشست! سرکوچه تا از موتور بابا پیاده می شدیم، به عشق زودتر رسیدن به در خونه با هم کورس میذاشتیم! تا می  رسیدیم در خونه و در می زدیم، خاله با شوق و ذوق فراوون از اون بالا صدامون می زد و پله ها رو دوتا یکی می کرد تا درو واسمون وا کنه. چقدر یادآوری اون لحظات شیرین و البته به نوعی غم انگیزه! امروز اون خونه رویایی مادربزرگ فقط یه چاردیواری خرابه بیشتر نمونده. خدا رحمتش کنه.
خدا رحمت کنه همه اونایی که دستشون از دامن دنیا کوتاه شده و خدا همه عزیزانمون رو واسمون نگه داره.

-----
پ. ن۱. دقت کردین که درست یک دو ساعت بعد  از تحویل، وقتی همه لباس نو پوشیدن و عطر و ادکلن زده، آماده دید و بازدید و دیده بوسی میشن، آدمهای بی منتی هستند که از همه این لذتهای روز عید و درکنار خانواده بودن زدن و دارن چهره شهر رو از آلودگی پاک می کنند تا بهار همچنان زیبا و بهاری بمونه؟ دست همه کارگرای زحمتکش شهرداری که با لباس سبز و نارنجی حتی روز عیدو هم دست از تلاش و کار نکشیدن رو می بوسم  و به همشون خدا قوت می گم. بی خبر نیستم که تا شب عید هم تلاش برای عمران و زیبایی شهر قطع نشده بود. آقای شهردار دست شما و پرسنلتون درد نکنه. خسته نباشید...

  

پ.ن ۲. به رسم هر سال چند روزی رو میرم دیار همسر مکرمه. اگر دیدین آپ نمی کنم نگران نباشید. خدا رو چه دیدید شاید هم قسمت شد و از اونجا آپ کردم!! شادزی

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در پنجشنبه یکم فروردین ۱۳۹۲ |