مرزنگشت فروردین 89

چند سال پیش وقتی مسؤولیت کانون شهید بهشتی را برعهده داشتم، گروهی از بچه های فعال کانون را دور هم جمع کردم و اتاقی به عنوان مدیران نوجوان همراه با مسؤولیتهایی به آنها دادم.
بعضی از بچه های ابتدایی هم خیلی مایل بودند در این جمع حاضر شوند.
یک آقا "رضا"یی هم بود که کلاس چهارم بود ولی پایه ثابت کانون و فعالیتها.
یادم می آید که روزی به مدیران نوجوان گفتم که طرحها و پیشنهادهایشان را برای بهتر شدن و ایجاد تغییرات لازم در کانون بنویسند و تحویل من بدهند.
آقا رضا که اونجا بود گفت: من هم می تونم بنویسم؟ گفتم: البته که میشه.
***
داشتم برگه ها را می خواندم که دیدم یک برگه  بدخط در میان بقیه خودنمایی می کرد. بله، برگه آقا رضا بود! اما اصل مطلب اینجاست که یکی از پیشنهادهای آقا رضا فوق العاده جالب بود:
چون که قد بچه ها به صندوق پیشنهادها و انتقادات نمی رسد اگر می شود صندوق را کمی پایین تر بیاورید!!
و تازه فهمیدم که چرا چند باری که صندوق را باز می کردم هیچ برگه ای داخل آن نبود!!

واقعیت این است که گاهی وقتها برخی چیزها مقابل ماست ولی ممکن است در اثر تکرار، عدم توجه و هزاران دلیل دیگر متوجه آن نشویم.

***

نگاه تیزبینانه و البته واقع گرایانه شهروندان به یک موضوع عمومی و کمک فکری آنان به مسؤولین و ارائه پیشنهادهای سازنده آنان هم قطعاً در ساختن شهری بهتر بسیار مؤثر خواهد بود. البته به شرطی که صندوق را در جای درست نصب کنند!

***

از تذکر علی معصومی در خصوص منظره مقابل چشمه مرزنگشت و تاثیرات منفی آن در زیبایی عکس و نیز شهردار محترم که بلافاصله دستور اصلاح آن را صادر فرمودند تشکر می کنم. چشم بینای ما باشید. این صندوق و این هم نظرات ارزنده شما...

قبل

 

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۸۹ |